افتادن شایان
امروز ظهر داشتی راه میرفتی و یه دفعه افتادی و پیشونیت خورد به لبه میز عسلی و........................................................................................................................... با باباجون و مامان جون و خاله میترا بردیمت دکتر.ازت عکس گرفتن.خدا رو شکر نشکسته بود. عزیز مامان امروز خیلی گریه کردی.نمیخوام بقیشو بنویسم چون اذیت میشم............ شبش بردیمت شهربازی تایه کم دردش یادت بره. ...
نویسنده :
مژگان
23:49
تولد مامانی
شایان جونم امروز تولد مامان بود.کیک تولدم رو تو انتخاب کردی. وقتی ازت پرسیدیم کدومشو بگیریم به این کیک اشاره کردی و فقط و فقط هم همینو میخواستی. هنوز باهاش درگیری؟ ...
نویسنده :
مژگان
23:39
شهربازی
پارک
لغات جدید
شایان جونم تازگی چند تا لغت دیگه هم یاد گرفتی: گی گَ.......................یعنی تخت میری روی تخت و همش بالا و پایین میپری و وقتی هم که دعوات میکنم بیشتر ذوق میکنی تا بترسی! گفتن سیزده و هیجده رو هم یاد گرفتی. وقتی بهت میگیم هاپو چی میشه، به جای dog میگی dig گفتن هاپو رو هم بلدی. وقتی چای میبینی میگی tea . ...
نویسنده :
مژگان
22:45